نامه ی یک پسر به پدر خود


نامه ی یک پسر به پدر خود

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با
Stacy پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. Stacy به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. Stacy چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و Stacy بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.
با عشق،
پسرت،
John

پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه Tommy. فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه هست. دوسِت دارم !  هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن 

نظرات 6 + ارسال نظر
بابک هخامنش یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:20 ب.ظ http://babake23.blogfa.com/

درودهای فراوان به مدیر مسئول محترم وبلاگ:
همکار عزیز شما را به وبلاگ رهروان بابک خرمدین http://babake23.blogfa.com/ دعوت کرده و شما را با این سازمان آشنا می سازیم0 با تشکر همکار شما بابک هخامنش:

ندا یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:12 ب.ظ

khosh be halet ke hanooz ham minevisi
rasti salam
khobi ?
omidvaram harja ke hasti movafagh bashi ;)

بابک شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ب.ظ http://cloudysky.blogsky.com

کار پسره نامردی بود، باید جسارتشو داشت و پای گندی که تو کارنامه اش زده می ایستاد :-) وگرمه به تعداد آدمها بهانه برای توجیه اشتباهات هست

بانو شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ http://shekastnapazir2.blogsky.com

جالب بود

imi_moni_2010 شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:29 ب.ظ http://www.peti.blogsky.com

منظورت از لاشی کیه
من یا داستانه؟

مرسده خانم یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ق.ظ http://yedokhtare.blogsky.com/

سلام بیا تبادل لینک!
اگه خواستی منو با نام
•*..*•..•*..*•.عشق عشق عشق..•*..*•..•*..*•.
لینک کن...منتظرم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد